ادرین خیلی فرق کرده بود برعکس قبلا موهاشو صاف کرده بود و یه لباس خاکستری پوشیده بود
♡تو
♤امکان ندار تو خدمتکار جدیدی
سرم رو انداختم پایین نمیدونستم چه جوری بگم
اما سرم رو گرفتم بالا و گفتم :
♡بله
♤تو که از یه خانواده ثروتمند بودی حالا فهمیدم که دروغ گویی بیش نیستی تو یه فقیری تو از لیلا هم بدتری ،دروغ گو چطور دلت امد با من اون کار رو بکنی مگه من چیکار کرده بودم دل باختن جرمه (بافریاد)
نمیدونستم چی بگم
/فلش بک/چهار سال قبل/از زبون مرینت/
نمیدونستم چی کار کنم چجوری به ادرین بگم منو ادرین الان تو یه سطح نبودیم بعد از اینکه برادرم اموال پدر رو برد من فقیر شدم نباید ادرین بفهمه مگرنه اون منو نمیخواد و منو ول میکنه بهتره خودم اول پیش قدم شم به دانشگاه رسیدم ادرین جلو در بود و داشت با تعجب به من نگاه میکرد حقم داشت من تا یه ماه پیش بجز با ماشین شخصی هیجا نمیرفتم الان پیاده امدم به طرفم امد
♤سلام عزیزم چیزی شده
حالا باید میگفتم همه بچهها به طرفم امدن همه براشون سوال بود که چرا با ماشین نیومدم
ادرین دستش رو گذاشت رو شونم پسش زدم و چیزی رو گفتم که از ته دلم نبود :
♡من عزیز تو نیستم
♤چی میگی مرینت امروز عجیب شدی اون که از بدون ماشین امدنت ،اینم از رفتارت اگه چیزی شده بگو من میشنوم
♡ادرین من تو رو دوست ندارم میخوای بشنوی بشنو تو برای من اندازه یه سوسک هم ارزش نداری تو برای من فقط یه عروسک خیمه شبازی بودی وقتی حوصلم سر میرفت باهات بازی میکردم من عاشق تو نیستم بفهم.
همه بچهها زول زده بودن بهم الیا داشت با ناراحتی نگام میکرد نینو با نگرانی به ادرین زل زده بود
♤این یه شوخی مگه نه تو شوخی تو همیشه شوخی میکنی اگه یه شوخی هست بدون اصلا جالب نیست من اصلا این شوخی رو دوست ندارم .
تو دلم گفتم کاش یه شوخی بود به زور جلوی گریم رو گرفتم و یه پوزخند زدم
♡تو خیلی خنگی ادرین اگراست ولی تو این مدت خیلی سرگرمم کردی .
بعد رامو کشیدم که برم تو اخرین لحظه یه نگاه به ادرین کردم برای اخرین بار . یه اشک از گونه ادرین به پایین ریخت به زور خودم رو کنترول کردم قدم برداشتم و از اونجا دور شدم داشتم خفه میشدم
/پایان فلش بک/
به ادرین نگاه کردم داشت نفس نفس میزد یکم ترسیدم و یه قدم عقب رفتم
♤چرا برگشتی من میخواستم تو رو از ذهنم پاک کنم نمیخواستم دوباره تو رو ببینم
♡هنوز دیر نشده میتونیم قرار داد رو فسخ کنیم
ادرین یه خنده کرد که دوست داشتم با دستام خفش کنم
♤فکر کردی حالا که امدی میمونی
♡ادرین تو میخوای از من انتقام بگیری چرا تو که قلبت از سنگ نبود
♤من دیگه اون ادرینی نیستم که تو میشناختی من ادرین جدیدم اون ادرین مرد تو کشتیش من دیگه قلبی ندارم که سنگ باشه اون روز یه چیزی درون من شکست اون چیز قلبم بود حالا هم برو بیرون و از ناتالی لباس جدیدتو بگیر
بازدید : 381
پنجشنبه 16 مهر 1399 زمان : 18:38