دنبال کار میگشتم از کار قبلی اخراج شده بودم تو روز نامه نگاه کردم یه اگهی برای استخدام بود .
خودم رو معرفی میکنم مرینت دوپن چنگ ۲۲ ساله مادر و پدرم رو چهارسال پیش از دست دادم تو یه تصادف یه برادر داشتم که اون هم اموال بابا رو بالا کشید راستش پدر من یکی از ثروتمند ترین ادمای پاریس بود،به منم هیچی نرسیدباورم نمیشد برادری که انقدر به من وابسته بود رفت ولش کن از فکر بیرون امدم به خونهای که ادرسش بود رفتم و در زدم چقدر اشناست یادم نمیاد در باز شد و یه خانم در رو وا کرد خانمه یه جوری نگام میکرد انگار مال باباش رو خوردم .
♡سلام برای اگهی استخدام امدم
یه پوزخند زد چشه منو میشناسه یعنی یادم نمیاد تو این خونه امده باشم
◇بفرمایید اینجارو امضا کنید
♡مگه نباید ازم مصاحبه بگیرید
◇نه مگه جارو کردن و ظرف شستن هم مصاحبه میخواست
باورم نمیشد من که تا حالا تو پر قو بزرگ شده بودم الان باید کلفتی کنم یادم یه روز به ادنا خدمتکارمون میخندیدم البته کمکش میکردم اما حالا من شدم خدمتکار
◇اهای کجایی امضا میکنی قرار داد رو
برگه رو برداشتم و نگاش کردم نوشته بود به مدت دو سال باید به خدمت .......در بیام ،چرا اسم طرف رو ننوشته
♡ببخشید چرا اسم کسی که براش کار میکنم رو ننوشته
◇برای انکه اقا هیچوقت اسمشون رو نمینویسن
خودکار رو برداشتم و پایین برگه رو امضا کردم.
◇بیاید تا با اقا اشناتون کنم
به طبقه بالای عمارت رفتیم خونه بابای من صد برار این عمارت بود . تو راهرو ایستاد
◇همین جا بایست تا به اقا بگم
خانمه رفت دم در یه اتاق و در زد یه صدایی امد
♤بیا داخل
چه صدای اشنایی این صدا رو قبلا شنیدم اما یادم نمیاد
خانمه امد بیرون
◇میتونی بری
رفتم پشت در و درو باز کردم باورم نمیشد اون ادرین بود بعد از چهار سال باورم نمیشد
♤تو
بازدید : 352
پنجشنبه 16 مهر 1399 زمان : 18:38